به مناسبت سالروز حماسه ناوچه قهرمان جوشن در نبرد با تروریستهای آمریکایی در فروردین ۶۷ نگاهی به این حماسه جاویدان میاندازیم.
به گزارش سرویس وبگردی پاتوق من، فروردین ۱۳۶۷، ناوچه جوشن مأموریت یافت تا تعدادی از نفتکشهای ایرانی را از جزیره خارک تا دهانه خلیج فارس اسکورت کند. این ناوچه، عملیات خود را از بعدازظهر همان روز آغاز کرد که تا ساعت ۵ صبح روز بعد یعنی ۲۹ فروردین ادامه یافت.
۲۸ فروردین ۶۷، ناوچه جوشن مأموریت یافت تا تعدادی از نفتکشهای ایرانی را از جزیره خارک تا دهانه خلیج فارس اسکورت کند. این ناوچه، عملیات مذکور را از بعدازظهر همان روز آغاز کرد که تا ساعت ۵ صبح روز بعد یعنی ۲۹ فروردین ادامه یافت. در طول این مسیر و طی چندین مرحله، هواپیماهای دشمن قصد تعرض به این نفتکشها را داشتند که هر بار با تیراندازی و پدافند ایذایی ناوچه جوشن، مجبور به ترک منطقه میشدند و سرانجام تمام نفتکشها به سلامت از دهانه خلیج فارس خارج شدند. ناوچه جوشن درحال برگشت به منطقه یکم دریایی بندرعباس، مأموریتی تازه یافت و آن اطلاع یافتن از حمله نظامیان متجاوز آمریکایی به سکوهای نفتی نصر و سلمان بود.
رَجَزخوانی آمریکاییها به جایی نرسید
درواقع روز ۲۹ فروردین، کشتیهای نظامی آمریکایی در تجاوزی آشکار به خاک جمهوری اسلامی ایران و در حمایت از رژیم بعث عراق در جنگ تحمیلی به سکوهای نفتی ایرانی سلمان، نصر و مبارک حمله برده و آنها را به آتش میکشند. با حضور ناوچه ایرانی در اطراف سکوهای نفتی ایران، فرمانده ناوگان آمریکایی از نیروهای ناوچه جوشن میخواهد که هرچه سریعتر کشتی را ترک کنند و از محل دور شوند. فرمانده ناوچه جوشن در پاسخ رَجَزخوانی آمریکاییها با قاطعیت تمام اعلام میکند که هرگونه حرکت تجاوزکارانه آنها با واکنش کوبنده روبه رو خواهد شد. از این رو، هلیکوپترها و هواپیماهای آمریکا، ناوچه جوشن را در محاصره خود میگیرند و پس از دقایقی، درگیری شدیدی بین دو طرف واقع میشود. سرانجام پس از اصابت ۴ موشک لیزری هاریون و ۳۰۰ گلوله توپ به ناوچه جوشن، این کشتی قهرمان غرق میشود. مقاومت این ناو با ۱۱ شهید و ۳۳ مجروح، برگ زرّین دیگری به پرونده حماسههای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران میافزاید و خاطره ناوچه حماسه آفرین جوشن را برای همیشه زنده نگاه میدارد.
هلیکوپتر آمریکایی نزدیک شد و من آژیر جنگ را به صدا درآوردم
ناخدا یکم بازنشسته «عباس ملک» فرمانده ناوچه جاوید جوشن جریان آن روز را بارها بازگو کرده است: پس از اتمام عملیات اسکورت نفتکشها، به پایگاه خود در منطقه یکم دریایی بندرعباس باز میگشتیم که حدود ساعت هفت صبح از طریق پایگاه خبردار شدیم که در نزدیکیهای جزیره کیش، ناوهای آمریکایی به سکوهای نفتی «نصر» و «سلمان» که در جنوب غربی جزیره سیری قرار دارند، حمله کردهاند. طبق دستوری که به ما داده بودند آماده شدیم و مسیر خود را به طرف منطقه مورد نظر عوض کردیم. حدود ساعت یازده و ربع بود که افسر عملیات و افسر مخابرات به من اطلاع دادند که دستگاههای مخابراتی ما عمل نمیکنند و از کار افتادهاند.
بلافاصله به اتفاق افسر مخابرات و الکترونیک به اتاق مخابرات رفتیم. تمام سیستمهای مخابراتی را بررسی کردیم و متوجه شدیم که ایراد از خود دستگاهها نیست. چون تا آن زمان جنگهای الکترونیکی برای ما پیش نیامده بود، متعجب بودیم که چگونه دستگاهها از کار افتادهاند. در همین وضعیت بسر میبردیم و حدود ۱۰ دقیقه از این موضوع گذشته بود که ۵ یا ۶ فروند هواپیما و هلی کوپتر در اطراف ناوچه ظاهر شدند که البته هواپیماها در سطح بالایی پرواز میکردند. در آن زمان حدود ۲۰ مایل از جزیره سیری دور شده بودیم و تقریبا ۳۰ تا ۳۵ مایل با سکوهای «نصر» و «سلمان» فاصله داشتیم.
در این موقع یکی از هلی کوپترها سعی کرد به ما نزدیک شود. ما در این شرایط، سیستمی به نام گارد داشتیم که از طریق آن با خلبان هلیکوپتر تماس گرفتیم و به او یادآور شدیم که طبق قوانین بین المللی و با توجه به شرایط جنگی منطقه و ناشناس بودن هلی کوپتر، بیشتر از ۵ مایل نمیتواند به ما نزدیک شود. خلبان هم در جواب گفت: من هلیکوپتر ناشناس نیستم. من هلیکوپتر نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار میدهم که ناوچه را متوقف کنید و تمام افراد را به روی قایقهای نجات منتقل کنید. بعد از شنیدن پیام، بلافاصله آژیر محل جنگ را به صدا درآوردم و بچهها به محلهای از پیش تعیین شده خود رفتند. البته بچهها از قبل هم آماده بودند. ولی با این اعلام، آمادگی صددرصد برای موقعیت جنگی پیدا کردند که این مسئله حدود ۷ تا ۸ دقیقه به طول انجامید.
اینجا خلیج فارس است و من از شما دستور نمیگیرم
در این هنگام متوجه شدم که کسی بر روی مدار، من را به زبان انگلیسی صدا میکند و میگوید: من فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار میکنم که متوقف شوید و کشتی را از نفرات تخلیه کنید. من در جواب با لحنی جدی به او گفتم: اینجا خلیج فارس است و من از شما دستور نمیگیرم و طبق برنامهای که دارم باید برای نجات نفراتی که بر روی سکو قرار گرفته اند، به سوی سکوهای نفتی بروم. آنها گفتند: شما درمحاصره کامل هستید و بهتر است که به حرف ما گوش بدهید. من مجددا در جواب گفتم: اینجا خلیج فارس است و شما حق هیچگونه دخالتی در امور کشور مرا ندارید و لازم است که شما منطقه را ترک کنید. این صحبتها حدود یک ربع طول کشید. جو عجیبی به وجود آمده بود. برای درگیرشدن و یا ادامه مسیر و یا هر اقدام دیگری، نیاز به برقراری ارتباط بود و ما متأسفانه حتی با جزیره سیری که در نزدیکی ما قرار داشت نیز ارتباطی نداشتیم. در این شرایط حساس، با پرسنل مشورت کردم و با اینکه همه میدانستند تنها هستیم و از هر طرف مورد محاصره آمریکاییها قرار داریم، با کمال شجاعت گفتند که حاضرند تا پای جان از کشتی حفاظت کنند.
ناوگان نیروی دریایی آمریکا دست بردار نبود و مرتب اخطار میداد و ما هم به راه خود ادامه میدادیم تا اینکه مکالمه من با فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا به مشاجره لفظی کشید و من به او گفتم: شما باید منطقه را ترک کنید و من مأموریت خودم را انجام خواهم داد. در این زمان، از آن طرف خط یک نفر پشت دستگاه بیسیم آمد و به زبان فارسی شروع کرد به صحبت کردن و گفت: هرچه که به شما دستور داده میشود اجرا کنید، اگر شما تسلیم شوید، آن دسته از نفرات که مایل باشند میتوانند با ما به آمریکا بیایند تا ما در آنجا به آنها کار و امکاناتی که میخواهند بدهیم و آن دسته از افراد هم که مایل به این کار نیستند، میتوانند به ایران برگردند. من هم در جواب مجددا گفتم: ما به مأموریت خود ادامه خواهیم داد.
در این شرایط، آمریکاییها از متوقف کردن ناوچه جوشن ناامید شدند و اولین موشک بلافاصله بعد از آخرین مکالمه ما (حدود ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه) به طرف ما شلیک شد. با سیستمهای چفی که داشتیم، توانستیم این موشک را حدود ۲۰۰ یاردی از ناوچه منحرف کنیم. با نزدیک شدن اولین هلی کوپتر به ناوچه، دستور آتش دادم که مورد اصابت قرارگرفت و سقوط کرد. بقیه هلی کوپترها، با دیدن این موقعیت از ناوچه فاصله گرفتند و هواپیماهایی هم که در اطراف ما بودند، فاصله خود را با ما بیشتر کردند.
در این موقع متوجه شدم که ناوهای آمریکایی از طرف غرب جزیره سیری ما را قفل موشکی کردند و بعد بار دیگر با ما تماس برقرار کرده و گفتند: سرسختی به خرج ندهید. در غیر این صورت نابود خواهید شد. من در جواب گفتم: من میدانم که ما را در جهت غربی قفل موشکی کردهاید و بهتر آن است که ما را به حال خود رها کنید تا مأموریت خود را ادامه دهیم. کاپیتان آمریکایی از من پرسید: هنوز سیستمهای شما کار میکند؟ برای آنها شگفت آور بود که چطور با این شرایط سیستمهای الکترونیکی ما هنوز از کار نیفتاده است. چراکه ما توانسته بودیم سمت و جهت قفل موشکی آنها را تشخیص دهیم.
موشک وارد بدنه ناوچه شد
در حین این صحبتها بود که آنها دومین موشک خود را به سوی ما پرتاب کردند. با دیدن موشک دستور شلیک بسوی آن را دادم، ولی به خاطر سرعت بالایی که داشت عملا این کار بی فایده بود. موشک وارد بدنه ناوچه شد، از بین چهار لانچه پرتاب موشک گذشت و دست آخر در موتورخانه منفجر شد. با این انفجار ۲۵ ترکش به بدن من اصابت کرد. اولین چیزی که بعد از این اصابت دیدم روی کفشم بود که حدود ۵ سانتیمتر شکافته شده بود. ولی متوجه زخم خوردگی بقیه جاهای بدنم نشدم. شهید ناو سروان “زارع نعمتی” که جانشین من بود و از ناحیه گردن مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، دست خود را به بغل ناوچه گرفت، روی پله نشست و در همانجا به شهادت رسید.
من وارد پل فرماندهی شدم تا اوضاع ناوچه را بررسی کنم. با اتاق مخابرات تماس گرفتم که تماس قطع بود. بعد با اتاق عملیات تماس گرفتم. اما تمام ارتباطها قطع شده و موتورخانه از کار افتاده بود. از پل فرماندهی بیرون آمدم و در سینه ناوچه در کنار توپ ایستادم. خدا رحمت کند افسر عملیات ناوچه جوشن را (شهید ابراهیم حرآبادی)، ایشان از راه رسید و گفت ناوچه از ناحیه موتورخانه مورد اصابت موشک قرار گرفته است. به او گفتم به افسر مهندس بگو میزان صدمات وارده را اعلام کند تا بتوانیم از ادامه خسارت به ناوچه جلوگیری کنیم. سومین موشک که از نوع استاندارد بود، به سوی ما شلیک شد و پرسنل قهرمان ناوچه جوشن با اجرای آتش سعی در انهدام آن داشتند که موفق نشدند و موشک به پل فرماندهی اصابت نمود. من و چند نفر از پرسنل به داخل آب پرتاب شدیم. بلافاصله موشکهای چهارم و پنجم هم به ناوچه اصابت کردند و دود و آتش آن را فرا گرفت. به پرسنلی که روی ناوچه بودند گفتم تا خود را داخل آب بیندازند. تعدادی از بچهها که رمقی در تن داشتند، به دوستانشان کمک میکردند تا خود را به داخل آب بیندازند. ولی آنهایی که شهید شده بودند، با ناوچه جوشن به دل خلیج همیشه فارس رفتند تا حماسه جاوید جوشن برای همیشه ماندگار باقی بماند.
زمانی که در داخل آب بودیم، به کمک تعدادی از پرسنل ناوچه، سعی کردیم تا کلیه عوامل را که داخل آب پریده بودند دور هم جمع کنیم. افسر برق ناوچه که در یک مایلی من بود، توانسته بود هشت نفر را جمع کند و من هم ۱۷ – ۱۸ نفر را در کنار خود جمع کرده بودم. برای اینکه جریان آب ما را از یکدیگر جدا نکند، به بچهها دستور دادم تا کمربندهای خود را باز کنند و به یکدیگر گره بزنند تا بتوانیم جمع خود را حفظ کنیم.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی